یه اتاق باشه گرمه گرم ، روشنه روشن ، تو باشی ، منم باشم ، کفه اتاق سنگ باشه ، سنگه سفید
تو منو بغل می کنی که سردم نشه ، که نلرزم ، که نترسم تو تکیه دادی به دیوار پاهاتم دراز کردی منم اومدم نشستم جلوت ، بهت تکیه دادم ، با پاهات منو محکم گرفتی ، دو دستتم دورم حلقه کردی بهت میگم چشاتو می بندی ؟ میگی آره ، بد چشاتو می بندی بهت میگم برام قصه میگی ؟ تو گوشم ؟ میگی آره بعد شروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ، یه عالمه قصه ای طولانی که هیچ وقت تموم نمیشه میدونی....! میخوام رگ بزنم ، یه حرکته سریع ، مچ دسته چپمو ، رگ خودمو ،
salam
chera hamash be bosidano eshgo havaso roya va baghal kardan fek mikonin yani to in donya be joz ina chize digeyi nist
begzarim
kheili sharmande shodam az khodam blogetono khondam
vali sheraton gashang bod
moafag bashin
.
لوس
ک چی بشه جنون داری
سلام
ینی چی
چرا
لوس نشو
مسخره چرا این حرفا رو میزنی
دوس داری آدما رو ناراحت کنی
هیییییییییییی
جالب بود
خیلی جالب بود .. من کلی از داستانت لذت بردم..
واقعا قوه تخیل خوبی داری .. باید نویسنده قهاری باشی
اما چرا یه عاشق دوست داره تو بغل عشقش بمیره .. مرگی به این زیبایی رو تصور نمی کردم ..
موفق باشی